[بخش ۱]
[مقدمه]
کار طولانیه، حوصله کن
پر کار بودن به خیلی چیزا بستگی داره
مهم ترینش انگیزه ست
وقتی به آینده فکر کنی کم کار میشی
[قسمت ۱]
ببین رپ یه اسب وحشیه که سوار کار نداره
نمی تونه کسی ازش تو ایران مایه حلال وار دراره
تا جایی که هنرمند هیچ فرقی با یه خلافکار نداره
پس هر کی سر میز ما اومد بگو که قرارداد نیاره
اینه که تا قسط ها زیاد شد کم کم ورس ها کم شد
از اون طرف چه جرم هایی که با یه امضا حل شد
یعنی که سلیقه طرف همیشه دخیله وسط
همینه تحمیل نظر نتیجه تخریب اثره
ولی وقتی که از سرت آب بگذره کلا
می گی بهتره خودم تکلیف رو یکسره کنم
تا اینجا عمرم رو ضرر کردم هزینشم می دم
من که تا همینجا اومدم پس بقیشم میرم
منی که از اعتماد بی جا هنوز آبستنم
ولی در نهایت می دونم اینو که باعث منم
دیدم اون ها که با خنده جلو میان ناکس ترن
در آخر دیدم متکی به مشتی خاکسترم
فهمیدم فقط پدر مادر می گه پسرم دخترم
بقیه که این اسم رو ببرن مفت برن
دخترم؟ باو ولم کن حرکت کاملا فوله
یارو علنی می خواد با چشم تو رو حاملت کنه
می گه تو پسرمی قدمت رو چشممه
می بینی پاش برسه حاضره گردنت رو بشکنه
هر کی می خواد شیکمتو سفره کنه
تا به خودت بیای اون دورا یه نقطه شده
من دیوونه می رم بیرون ولی عاقل میرم خونه
دیگه، هیچی نمی تونه منو غافلگیرم کنه
حتی اون که با شخصیت با یه صدای سلامت
می گه دارم میرم فلان جا ولی کرایه ندارم
می گی کمک کنم که از بقیه خواهش نکنه
فردا می بینی همونجاست یارو کارش همونه
اینه که شک از تو خیابون و کوچه میاد
و مغز تبدیل میشه به هوش سیاه
اینجا بچه تمرین می بینه با یه لحن محکم
اول از همه یاد می گیره اون بیرون همه گرگن
می فهمه فقط خودشو ببینه بقیه همه نوکر
و بالاخره شک به آدما درون ذات بچه گل کرد
تو اون سن آرزو هاش مثل ناموسشه ولی
نابودی آرزو ها میشه آموزش بعدی
یعنی آینده هات بهت تحمیل شدن
بذار منظورم رو یه جور دیگه تکمیل کنم
یادمه بچه بودم تو جمع یکی صدام کرد
بزرگ جمع بود یه کم نگام کرد
بهم گفت می خوای چی کاره شی بهش گفتم فضانورد
گفت پول رو زمینه دنبالش تو فضا نگرد
تو درس هاتو قبول شو فضا مضا پیشکشت
با دو تا جمله می خواست آرزو هام هیچ بشه
می دیدم همه نمه می خندیدن زیر لبی
می خواستم که آب شم برم زیر زمین
الان هم زیر زمینم وقتی خوردم از همه لگد
حداقل اینجا هیچکی منو مسخره نکرد
اونی که رو نداشت تو داشت ولی می دونست چشه
مدام با خودش گفت از این بد تر هم می تونست بشه
هر چی بود گذشت فقط جای زخمش موند
می نویسم و می نویسم و بالا می ره گردش خون
روزی رو می بینم جوری حالم خوبه که چسبیدم به سقف
اون روز اگه منو دیدی فقط بگو حقش بود
البته شاید فکر بکنی که موزیک شغل منه
ولی نه موزیک یه عشقه که توم شعله وره
ولی در واقع این روزا هدف هام توی بیراهه اسیره
سن که میره بالا می فهمی که بی مایه فطیره
اسم امروز هست فردا نه می گین چرا؟
خب فردا از ما بهترون میان ما میریم کنار
نمه نمه دور و برت خالی می کنن می بینی می پیچن
پس الان آینده رو می سازم می گیری چی می گم؟
یه وقتی می رسه پیر و چروکیده شی
خط های صورتت راه مرگ رو کروکی کشید
می خوام اون روز کنار دریا باشم کف پامو
بذارم تو آبو تماشا کنم نوه هامو
تو ساحل باهاشون بازی می کنم گل می خورم
بعد خسته میشم رو ماسه ها شل می کنم
باده خیام میرم بالا به یاد ایام
یه حال کمیاب یه حس عجیب داره جریان
تو رگام، با این رویا سرگرمم فقط
حقیقت بهم گفت که برگردم عقب
انگار یه تکون یه زمین لرزه
منو دوباره برگردوند به همین لحظه
[بخش ۲]
[قسمت ۲]
به من راهِ چاه رو یاد دادن نه راه و چاهو
افتادم تو چاه و همون جا رو آب و جارو کشیدم
کی می تونست بره جلو بهتر از من
اینا که اسم بردی همه مثل پسرمن
ببینم اینا زمان شروع ما کجا بودن؟
حالا تیکه میندازن واسه ما شاه غلام شدن
اینا تو وان حموم خونشون ناخدا بودن
دم در آوردن واسه ما ناقلا شدن
این همه سال کارو بینم کی دید؟
اینا می خوان بگم این زیرزمین اینم کلید؟
میکروفون تو دست تو یعنی اتم دست داعش
بهتره این کلید بمونه دست صاحبش
نظر تو خودجوشه
سالم نیست بو میده کد روشه
منو نقد نکن از خودتون مایه بذارین
صد تومنی پاره های لای هزاری
همین مونده اینا برام تز بدن
فقط بهت این رو لای پرانتز بگم
ما خیلی کارا کردیم، نگفتیم که ریا نشه
این روزا قضاوت هر کی از رو قیافشه
واسه من این قصه ها عادیه
همه قاضی شدن، این استعداد ذاتیه
بری می گن فرار کرد وطن فروش
اگه بمونی هم می گن یارو اطلاعاتیه
زنده باد حاشیه، تو مغزش چیاست یارو
آدم حساب کار دستش میاد
کار درست رو می کنی می گن قصدش ریاست
کاری هم نکنی می گن قلبش سیاست
من کارم غمگینه چون بارم سنگینه
کمبود گذشته هام فقط با رپ تامینه
وقتی زوار زندگیم داره راحت در میره
اون لحظست که خودکارم با کاغذ ور میره
من رپ نکردم رو شکم سیری
واسه کل کل و بچه بازی یه کم پیریم
اون هم قابل احترامه حاصل استعداده
چون حرف خاصی توش نیست فاقد اعتباره
با رپ میشه در جنگ تاخت
با رپ میشه فرهنگ ساخت
با رپ میشه رویا رو نشون داد
با رپ با کلمه میشه دنیا رو تکون داد
مطمئن باش من این واژه ها رو
واسه وزن و قافیه به هم دیگه وصل نکردم
من این واژه ها رو بالا آوردم
از حقیقت تلخی که هضم نکردم
[همخوان]
از روزگار می گذرم
نشونه می گیرم و توی خال می زنم
گذشته ها رو مثل پوست مار می کَنَم
صدامو از تو شهر و خونه های میهنم می شنوم (از از سر)
از روزگار می گذرم
نشونه می گیرم و توی خال می زنم
گذشته ها رو مثل پوست مار می کَنَم
صدامو از تو شهر و خونه هاش می شنوم
موندگار می شوم
[قسمت ۳]
ذهنم جوونه ولی مخ پیره
چشمم از دید زدن زن لخت سیره
وقتی که صبح تا شب مثل جغد خیره
به دفتری که ورق هاش داره به چخ میره
خب دیگه پف زیر جفت دیده هام
یعنی استرس بیخوابی و قفل ایده هامو
باید جمع کنم و بریزم به کل زیر پام
و تهش باید برم بی نتیجه مفت زیر خاک
افت خیز ما به قلم نوک تیز یاس
همه توی خیابون هاییم با کلی نقاب
اونی که روبروته و داره گل می گه باهات
روی همه چیت دقیقه حتی کلیه هات
صبح میشه باز که البته صبح نیست وسط ظهره
وقت میره واسه خالی ، کردن عقده
نشستی به تماشای ، رفتن عمرت
عقربه تنده راه مصرف قرصه
توی کله جای مغز ، معدن سربه
جایگزین آب شده ، شربت سرفه
نون تو خون تو خونه شده برکت سفره
هنر واسه هنرمندا مدرک جرمه
تهش فقط ازت می مونه دفتر کهنه
کف زمین بشینی در حسرت قله
تو بحث منطقی همیشه مغلطه برده
اصل حرف رو فقط جنگ و اسلحه گفته
[همخوان]
از روزگار می گذرم
نشونه می گیرم و توی خال می زنم
گذشته ها رو مثل پوست مار می کَنَم
صدامو از تو شهر و خونه های میهنم می شنوم (از از سر)
از روزگار می گذرم
نشونه می گیرم و توی خال می زنم
گذشته ها رو مثل پوست مار می کَنَم
صدامو از تو شهر و خونه هاش می شنوم
موندگار می شوم
[بخش ۳]
[قسمت ۴]
کاراکتر اصلی اول تا آخر داستانت منم
کارات شنیده شدن تنها دلیل بازتابت منم
تو هیچی نداری بگی سوژه کاغذ آچهارت منم
تو مهره نیستی اگه باشی بازم آچارت منم
با یه عطسه فیدی، مغز چرکی، لنگ بیتی
یه متلکی توی بحث جدی
البته مهم نیست که ببیننت به دید چی
واست مهم اینه که تو فقط شنیده شی
بحث من یه خطر جدیه که پیش رومونه
نفوذِ یه جنون که می کنه ریشه تو جونت
سکوت مرگباری که حس میشه تو خونه
وقتی هم خون تو شیشست هم شیشه تو خونه
اینا رو دیدیم بعد میریم می گیم که دشمن زبونه
ببین دشمن زبونه چون که مُک فقط لفظیم
تو عمل فقط به ترکوندن هم کمر بستیم
و طبق عادت سبب اصلی یعنی بغل دستی
می خوای به هر بهونه شده بهش بپری
چرا که فکر می کنی تو از همه فرشته تری
تمام تصورت از این سرزمین یه جهنمه
اینه که می خوای یه راست بری تو بهشت برین
می گی باید برم اینجا دیگه کلا پوسیده
اینجا پر از یأسه، اونجا پر از امیده
ببین وقتی غذای گندیده لای مبل مونده باشه
هر جا نقل مکان کنی بازم خونت بو میده
آزادی آرامش اینا حرف نمادین خودته
ولی خصلت هایی تو ما نهادینه شده که
هر جا بریم با ماست یه فاز عجیب و غریب
تضاد شدید بین سنت قدیم و جدید
تو میری اونجا اونا اینجا غارشون رو کندن
حتی توی تحریم به ما بارشون رو پک پک
فروختن و خیلی ساده قالمون رو کندن
حالشون رو کردن
خارشونو تک تک
تموم واژه هام رو نوشتم تو خلوتم
الان تو گوشت نیستم من در اصل تو کلّتم
فک زدم و میرم جلو همین خطو
تو می خوای سلیقت رو بشنوی یا حقیقتو؟
اینا می گن سرکوب کنم حرفام رو بریزم تو خودم
نه من حقیقت رو کشیدم رو خودم
می گن اونا که اصل زحمت رو کشیدن نخودن
راه که باز شد بعد بقیه بشینن بخورن
نه تو کتم نمیره تو رو نمی دونم
ولی من راه بی نتیجه رو شروع نمی کنم
من از سرکوب رویا های خودم سکو ساختم
دیگه چاقو تو رویای بقیه فرو نمی کنم