Amir Tataloo
Tanasokh
یه وقتایی هم همه چی هَواس
نمیبینَمِش ، اما یکی از چهار عنصرِ اَصلیه
هِه
یک یک دو دو هشت

شدی پاییزِ من ، شدی بهارِ من
با تو نه ، شب بَده نه دِلَم ، داره غم
شدی خورشیدِ من ، تو شدی ، ماهِ من
تو شدی راهبه ام ، فانوسِ ، راهِ من
شدی رِفیقِ من ، تویی همه چیزِ من
تو شدی ، صُلحَم و ، جنگ و سِتیزِ من

تناسخ بینِ ما غوغاشو کرده روحِ من در تو و جونِ تو پُرِ از من
تنفس میکنه قلبَم نِگاتو تو دِلَم تنها تَری حتماً
از این سنگین تَرَم میشه جهان حِس میکنم من ردِّ هر پاتو
که شُعله وَر شده با من همه آتیشِ چشماتو زمین با تو
تناسخ بینِ ما غوغاشو کرده روحِ من در تو و جونِ تو پُرِ از من
تنفس میکنه قلبَم نِگاتو تو دِلَم تنها تَری حتماً
از این سنگین تَرَم میشه جهان حِس میکنم من ردِّ هر پاتو
که شُعله وَر شده با من همه آتیشِ چشماتو زمین با تو

من به تو یه حسِّ جدا دارم
قلبِتو مِثکه خدا داد من
بودَنِت بهشتمه و دوریِ تو شده خُب مثلِ مجازاتم
من به تو معتاد و بیمارم
اونی که دوسِش داشتم و رفت ، روحِش حالا تو توئِه میدونم
اون از دست دادِش منو ، تو شدی عینِ خود دیوونم
تو هم از اون کامل تری ، هم منو بهتر میفهمی
میگیره پیشم خوابِت سریع ، شبیه منی بیشتر بی تردید
حس میکنی هر حَرِکتِ منو ، تو حضورِت بَرِکتِ نرو
با تو دارم بَرگِ برنده رو ، پرواز دادی مَنِ پرنده رو
با تو همه روزا قشنگ ، روپام و گنگ ولی دردِسَرو
بیخیالَم میپیچونم ، هرچی دختر پسَرو
هرکی دیدی فازِش منفیه ، تورو خدا سَمتِش نرو
مَنَم عینِ تو خُب واسَم نی ، بیخود نمیگَردَم سَطحِ شَهرو
طبیعت مارو واسه هم ساخت ، حِسِّش کُن تَقدیرَرو
شدی وقت و روز و تَقویمَمو ، همه جا پیشَمی تَقریباً و
جُز من هیچی جلو چِشمات نی ، نمیبینی بَقیه رو
جُز من ، با کسی گرم نمیگیری ، محل نمیدی غَریبه رو
نگرانِ پیشرَفتَمی ، نگرانِ پیشرَفتِتَم
دوس داری بیشتر بِگَم ، لب تَر کُنی پیش مَرگِتَم

من از دیوانه ها دیدم ، هزاران عاقلِ مُرده
من از عشقِت شُدم شاعر ، یه عاشق یه قَسَم خورده
من از این زمزمه خوبَم ، من از این جمله ها شُسته
تناسخ در تو رُخ داده شدی کامل شدی قابل شدی پُخته

قشنگِ عشقِ من چِشماش ، پُرِ از پاکی و نوره
به احترامِش دِلَم قُفله ، لَبَم بَستَس چِشَم کوره
میزنی ساز و میرَقصم ، میکنی ناز و میدونم
که سری از همه دنیا من فقط با تو میمونم
توی چِشمات و میخونم
میدی جُلون و میشینم ، به تماشای عبورِت
پُرِ دِلگَرمیِ با تو چِقَده نابِ ظهورِت
تناسخ بینِ ما غوغاشو کرده روحِ من در تو و جونِ تو پُرِ از من
تنفس میکنه قلبَم نِگاتو تو دِلَم تنها تَری حتماً
از این سنگین تَرَم میشه جهان حِس میکنم من ردِّ هر پاتو
که شُعله وَر شده با من همه آتیشِ چشماتو زمین با تو

من یه شب دست به موهای حَریرِ تو کِشیدم
و هزار شب خوابِ اون تصویرو دیدم
من به تو هَستیمو میدم
من یه هفته اس خُمارِ تو نِشَستم پُشتِ شیشه
نَسَخی پَس به تو میدم
تو چرا از من بِرَنجی من که خُب هرچیزی که هست به تو میگم
تو گُلِ سَرسَبَدِ شَهرِ مَنی
تو پُر از مُعجزه ی شَهریوری
تو خودت روزی و هر روزَمو تا شب میبَری
تو خودِ اَنگیزَمی
تو خودت دامنه ی دنیامو دامن میزنی
با خودت دنیامو حتی زیرِ دامَن میبَری
تو خودت از سایه ها رنگی تری
نِفرَتو از این دلِ من میکَنی
به بُلندای حضورِ تو شدم محو و شُدَم مَست به گوارای لَبای تو شُدم وصلِ نگاهِت من پُر از
خَستگیِ سَختِ دَقایق بودم و چَنگ زدم از قَصد به تو اَندامِ شقایق
به بُلندای حضورِ تو شدم محو و شُدَم مَست به گوارای لَبای تو شُدم وصلِ نگاهِت
من پُر از خَستگیِ سَختِ دَقایق بودم و چَنگ زدم از قَصد به تو اَندامِ شقایق

تناسخ بینِ ما غوغاشو کرده روحِ من در تو و جونِ تو پُرِ از من
تنفس میکنه قلبَم نِگاتو تو دِلَم تنها تَری حتماً
از این سنگین تَرَم میشه جهان حِس میکنم من ردِّ هر پاتو
که شُعله وَر شده با من همه آتیشِ چشماتو زمین با تو