؛[مقدمه]؛
من دلم سفر میخواد اگه همسفرم تو باشی
خونه قصر و پادشهاش من و تاج سرم تو باشی
دلم دردسر میخواد اگه دردسرم تو باشی
من لم بدم جلوی شومینه و اگه در بزنم تو باشی
دلم یه حس خوب میخواد
حس خوب یعنی صدای پات تو خونه
سرت رو پام تو حیاط و بهم بگی ستاره هات کدومه
حس خوب یعنی طعم لبهات که مثه همیشه خوب و داغه
حس خوب، همون عطر عشقته که میپیچه تو اتاقت
؛[همخوان]؛
حس خوب یعنی تو، یعنی من
یعنی بفهمی آدما کلا اینن
یه سری رو ترجیح میدم خب نبینم
ولی یه سری مثه تو خوردنین
حس خوب یعنی تو، یعنی من
یعنی بفهمی آدما کلا اینن
یه سری رو ترجیح میدم خب نبینم
ولی یه سری مثه تو خوردنین
؛[قسمت اول]؛
حس خوب یعنی تو، یعنی دوستات
یعنی آرامش، یعنی بوسات
حس خوب یعنی من اوستا و
توتنها شاگرد اون سال
حس خوب یعنی کار پول ساز
چِشم رنگی مثه مال روسا
حس خوب یعنی من و تو و دخترمون
تو مزرعه، شمال روستا
حس خوب یعنی نقشه بچینی
یه شب در میون خواب بچه ببینی
ولی حس خوب یعنی حرف بی نی نی
یعنی با کله بری تو ظرف فیرینی
؛[قسمت دوم]؛
سر صبح پا شدیم از خواب و
دوست نداریم از جامون پاشیم
حال میکنیم ما فقط با هم
چون ضد دنیا و قانوناشبم
چه خوبه، من با تو شبمو صبح کنم
از کوره در بِرم و تو کنی کنترلم
چه خوبه، پیش تو من روزامو بگذرونم
شبا چشای نازت خواب منو بپرونن
تو، بذاری چایی رو دم
زیرش و کم کنی بدویی بیای پیشم
من که با یه خنده سیاه میشم
پس دیدن تو خوب نی زیادیشم
تو دنبال آرامشی
دوس نداری درگیر کارا بشی
وقتشه بکنی از همه و
واسه ی شروع جدید آماده شی
؛[همخوان]؛
حس خوب یعنی تو، یعنی من
یعنی بفهمی آدما کلا اینن
یه سری رو ترجیح میدم خب نبینم
ولی یه سری مثه تو خوردنین
حس خوب یعنی تو، یعنی من
یعنی بفهمی آدما کلا اینن
یه سری رو ترجیح میدم خب نبینم
ولی یه سری مثه تو خوردنین