؛[قسمت اول]؛
نسلِ من نسلی که
وضع به اصلیه که
اون نسل کلِ هستیِ که
فقط ما وقتی که که
گذاشتن سرش، ضربدر روش
که کود شد بعد کوش
گفت برا درد مغز بکن فروش
برای درده محض کردم فروش
توی کودکی که تنها موند
با خود هیولا جعبه ی جادو
پدر و مادر اون بیرون در پی هیاهو
نگران که چی میاد سره بچه هامون
شب میومدن خونه خسته داغون
کوفته روی گاز، وسط شالود
هرچند گرم بود یه چی براش میسوخت
نسلِ من بود میسوخت آروم
؛[همخوان]؛
نسلِ من نسلِ من
نسلِ من نسلِ من سوخت
نسلِ من نسلِ من سوخت
نسلِ من نسلِ من نسلِ من
نسلِ من نسلِ من نسلِ من
نسلِ من نسلِ من نسلِ من
نسلِ من نسلِ من نسلِ من
نسلِ من سوخت
؛[قسمت دوم]؛
نسلِ من طعم همه چیو کشید
شما صورت بودید فقط چشید
نگاه کردید وقتی ماشرو کشید
وقتی طنابو کشید وقتی صلیب و کشید
میخکوب روی توپ
نتیجه اش روز قبل مکتوب
اون چه آویزون بود فک بود
نسلِ من نسلِ من این وسط مشکوک
یه روز به تحقیق یه روز به خستگی
یه روز دیگه یه گوشه لش بود
سعی کرد همه چی رو واضح بیبینه
با اینکه اون چی که دادن دستش
میکرد تهش دود
هدف روشنیِ حقیقت گفتنیِ
وقتی تاریکی هی میشه تکرار
برای روشنی یه نسل سوختنیه
؛[همخوان]؛
نسلِ من نسلِ من
نسلِ من نسلِ من سوخت
نسلِ من نسلِ من سوخت
نسلِ من نسلِ من نسلِ من
نسلِ من نسلِ من نسلِ من
نسلِ من نسلِ من نسلِ من
نسلِ من نسلِ من نسلِ من
نسلِ من سوخت