REZ
Baazi
خوشگلا به چَپَم
مشکلا به راستم
زندگیم اینجوری چون خودم خواستم
یادمه بیشتر از 9 ماه نداشتم ، تصمیم گرفتم روی دو تا پام وایسم
مامانم داد یادم بُکُنم باور
انسان بمونم تا تهِ راهم
گفت اینا ساختن شمشیر تفنگ با آهن
رفتن بالاسره اونایی که بی گناهن
خون خون قطره قطره
بوم بوم قطعه قطعه
جــون میمیرن دسته دسته
جنگ بـسـّه بـسـّه
صُلح صُلح کلاً یه فهمه
اگه اونی که اون بالاس بذاره کسی بفهمه
همش کنترل برنامه ریزی
تو نظره سرمایه دارا ماها ریزیم
تو نظره صاحابِ سرمایه ما پشیزیم
ببین چه راحت بهمون یاد دادن هیزی
اینترنت پــورن پـــورن
اون هاردُ پُر کُن
سرت درد گرفت ؟ دُکتر
بغل بگیر قرصُ
پول کار وام قسط
صبح تا شام فِس
همشم میگیره الکی ژست
میگه نگرانمون ولی بی حسّ
دس میدن پُشت پرده میسازن دنیامونُ
بعدم بسته بندی میفروشن رویاهامونُ
ماهام خریداریم آویزون سر تا پامونُ
من میگم که باید بشوریم حتی نگامونُ
سُهراب ، افتاد ، سلام به طراحی ، خدافظ رخداد
هفتِ تیرُ جا خالی دادیم رسید به مرداد
وسطِ شهریور بود دو تا بُرج اُفتاد
با ترسش ساختن خشم
با خشم کینه
جنگ تویِ خونه
هدف زمینه
هدف همینه
انسانیتُ بکشن به بردگی کامل زیره منفعت
اینو میگم من فقط اینبارم اینا بازیُ ببرن مسخرس
اَه