زمون گذشت یا شایدم من ازش گذشتم
بار و بندیل سفر آخرتو بستم
چی شد که شاشیدم به بخت خودم
بذر نفرتو پاشیدم با دست خودم
تو سن چیزای زیادی تجربه کردم
تونستم رسوندم بار کج رو به مقصد
چیزایی دیدم و شنیدم که تو عاجزی
از مفاهیم عرفانی تا داف فانتزی
بگم از بچگی بزرگ شدن توی کثافط
هرچی مهرو محبت سوخته تو اوج قساوت
تو نمیدونی نمیفهمی حقم داری
زندگی نیست همش خنده بکن از غمم یادی
چرا تو جوونی زینت بخش دستام رد قمس
چرا عبادت میکنم تا که بشه سد هوس
بگو چرا خدا کاری کرد نه نفس بکشم
بگو چرا هنوز پرنده رو تو قفس میکشم
چرا آبروم ملعبه میشه کف دست مردم
چرا بعضیا محروم میشن از عطر خوش گندم
همه حرفامو خلاصه میکنم توی یه جمله
بهرام زندست چون در آسمون قفله
میدونم نمیتونی خیلی سخته
ولی پر درد شده این دل من
نمیدونم از کجا شروع کنم گفتن
آخه اونا چرا گفتن دست از دنیا شستم
میدونم نمیتونی خیلی سخته
ولی پر درد شده این دل من
نمیدونم از کجا شروع کنم گفتن
آخه اونا چرا گفتن دست از دنیا شستم
دوست داری بازم بگم از فقر و ذلت
خرج کلمه واسه کی واسه ی این ملت
راستی خوندن در گوش خر فرق نداره
بگم یا نگم تاثیری پس نداره
هرکی مایه بیشتر داشته باشه پس سواره
کسی که برد تحمل شکست نداره
درد جوون هایی مثل من رو نفهمیدن
حرف زدن ولی کلماتشونو نسنجدیدن
میدونی که مخاطب من گسترس ببین
از اون کارتن خوابش بگیر تا اون بچه برج نشین
خیلیا آرزوشونه که به ماها دست بدن
ولی اونایی که ظلم کنن تقاص پس میدن
تقاس نسلی که سوخت زیر شعله های غم
خوشی های به جا مونده از دوره های قبل
نسلی که لگد شد زیر بار منت
فرهنگی که بجاست حاصل دست خورده های غرب
میدونم نمیدونی خیلی سخته
ولی پر درد شده این دل من
نمیدونم از کجا شروع کنم گفتن
آخه اونا چرا گفتم دست از دنیا شستم
میدونم نمیدونی خیلی سخته
ولی پر درد شده این دل من
نمیدونم از کجا شروع کنم گفتن
آخه اونا چرا گفتم دست از دنیا شستم
میدونم نمیدونی خیلی سخته
ولی پر درد شده این دل من
نمیدونم از کجا شروع کنم گفتن
آخه اونا چرا گفتم دست از دنیا شستم
میدونم نمیدونی خیلی سخته
ولی پر درد شده این دل من
نمیدونم از کجا شروع کنم گفتن
آخه اونا چرا گفتم دست از دنیا شستم