Bahram
Nemitoonam
[متن آهنگ «نمی تونم» از بهرام]

[هم‌خوان]
من دیگه نمی‌تونم
بدون تو می‌دونی من دیگه نمی‌مونم
می‌دونی بی تو می‌میرم
تو گفتی دستات رو می‌گیرم
می‌دونی همه‌ی دنیای منی
تو خواب و رویا تو هنوز هم با منی
می‌دونی بی تو می‌پوسم
خدایا می‌دونی تویی دنیای من

[قسمت ۱: پدرام مارشن]
باز افکار اشک شدن روی چشمام
واسه دیدن دیگران قفل شدن پلکام
دستم وصله به تو، بسه نرو؛ مرهم تنهاییم‌ـ
کاغذ و قلمه، می‌زنیم با هم حرفایی
زندانیم تو قفس خونه؛ تمامی افکارم‌ـ
پوسیده تو نزاع اخلاقی حتی پروازم
حتی آسمونم شد عاقد عقد و بدی
تا که مسیرم بره به سمت حرف پاپتی
همه خون‌خوارن حتی رفیقای دور و برت
تو رو می‌فروشن، هیشکی نمیاد بالا سرت
تا که بمیری؛ به زودی راهی می‌شی به راه دوری که بستنت به قبر نفرته همش
فاصله‌ی حرف و واقعیت روشنه
می‌تونی ببینی پستی رو از این روزنه
که من رفیقتم و پشت سرت خنجرکشم
تو به من نارو می‌زنی و من بسته‌ست چِشَم
همه واستادن کنارت تا کلت کنن
یه وحشی بسازن، ملت وحشت کنن
حرفای دلم عمریه سرکوفت شده
حسرت مرگ تو صدام معطوف شده
تو تاریکی گم شدن همه؛ مشعل به دست‌ـ
به سمتم اومدن مث انسان پرست
نمی‌دونستم دور من یه مشت بهره‌بردار
خدا بیا از زندگیم پرده وردار
[هم‌خوان]
من دیگه نمی‌تونم
بدون تو می‌دونی من دیگه نمی‌مونم
می‌دونی بی تو می‌میرم
تو گفتی دستات رو می‌گیرم
می‌دونی همه‌ی دنیای منی
تو خواب و رویا تو هنوز هم با منی
می‌دونی بی تو می‌پوسم
خدایا می‌دونی تویی دنیای من

[قسمت ۲: بهرام]
اگه بارونی میاد از ابر نگامه
هنوز هم یه قطره اشک توی قبر صدامه
خدا ابر رو گریه می‌ندازه تا گل بخنده
می‌خواد بین فاصله‌هامون یه پل ببنده
یادش بخیر، اقلا ما که غیرت رو داشتیم
ولی این روزها رو گل‌هامون هم قیمت گذاشتیم
بذار بخونم تا گوش‌هاتون هم احساسم کنن
من که احساسم رو کشتم، می‌خوان قصاصم کنن؟
مث سگ می‌دویی که حتی استخون هم‌ـ
نمی‌ندازن جلوت، پس توی غصه موندم
من یه زندگی دارم که شده تحمیل بهم
یه تیکه سنگ بوده، شده تبدیل به دل
تو فقط یاد گرفتی که رکب بزنی
یا بشینی درس بخونی، بگن عجب پسری
می خوای آدم باشم؟ اینجا آدم قحطه!؛
من دیگه خوشی‌های زندگیم هم یادم رفته
هنوز خاطرات تلخم هست باهام
که توقع راه رفتن ندارم از پاهام
مث یه مسافر که نیومدن استقبالش
تنها کار من توی این زندگی استتاره
که همرنگ بشم با مردم پستی که
تو گوشم دارن می‌خونن که مرگت نزدیکه
بهرام یه جنازه‌ست که هنوز داره می‌میره هر شب
بذار با غبار تاریخ به دیرینه وصل شم
حتی ابرهای چِش‌های من خوب نمی‌بارن
می‌دونی من یه زخمیم، خب به روت نمیارم
دنیا یه مشت خاکه، صاحب خصلت تویی
دنیا می‌شه شادی رو با من هم قسمت کنی؟
[هم‌خوان]
من دیگه نمی‌تونم
بدون تو می‌دونی من دیگه نمی‌مونم
می‌دونی بی تو می‌میرم
تو گفتی دستات رو می‌گیرم
می‌دونی همه‌ی دنیای منی
تو خواب و رویا تو هنوز هم با منی
می دونی بی تو می‌پوسم
خدایا می‌دونی تویی دنیای من