[آلبوم بهرام | متن آهنگ «فقر» از بهرام]
اگه تو بگردی تو هرجای تهرون
از جنوب شهر بگیر تا دروازه شمرون
بغل جوب، تهِ کوچههایِ بنبست
هنوزم آدمای بدبخت زیاد هست
یکی سرنگ تو دستش میگیره رگ گردن رو
تا میخوای رد بشی میگیره مچ دستت رو
تقصیر ماهاست یا شاید تقصیر روزگاره
شایدم نقصی توی خلقت پروردگاره
شربت زندگی به کامشون زهره
بعضیا میگن تقصیر بچهی شمال شهره
حالا تقصیر هرکی هست هست
دغل بازی دید بد بخت
سواری شاشید و بغل جوب نشست
اگه نظر من رو میخوای تقصیر همین ملته
خوتایی و خود پرستی مشکل اصلیه ملته
یه بار ازش پرسیدم چی تو کلته
گفت تنها امیدم رهایی از این ذلته
خدا رو خوش میاد انقدر ناشکر باشی؟
یه کمک حالی واسهی دستاش باشیم
من میفهمم خودم از فقر به اینجا رسیدم
درد اینجور ادما رو منم کشیدم
روزای خوش میان و میرن همچون روزای بد
این رسم روزگاره، میمونه اینجوری تا ابد بد
بابا تو که از این زندگی دردی ندیدی
نکنه فک میکنی با پای خودت اینجا رسیدی؟
جون داداش زندگی فقط همین ثانیه هاست
یه ثانیه غفلت آغاز همه بدبختیاس
لغات من جور میشن پشت به پشت هم
کلماتم کمک میکنن واسه رشد غم
میخوام حس کنی بچه ای که بالاسرش سقفی نیست
وقتی تو داری میخندی اشک میکنه چشاش رو خیس
پسری که سختی دیده دم به دم
دیگه واسش مهم نیست عمر زیاد یا کم
دم زدن از این زندگی نداره حدی
پس بقیه ی حرفا بمونه واسه سری بعدی
ههه هه