[ورس اول]
یه چیزی مرد اون روز توم
با فرضم از جامعه دشمن شدم
نه میتونم جلوی دهنم رو بگیرم
نه میتونم راجع بهش صحبت کنم
یه چیزی مرد اون روز توم
که سرمای تنهایی تنم رو سوزوند
اونوقت بود که دیدم نه میتونم ازش بترسم
نه میتونم جرأت کنم
یه چیزی مرد اون روز توم
که کردم از ساقه سقوط
گندیدم توی باغ سکوت
گوشتم رو خورد تا ته
حتی هسته هام رو ربود
من هم درگیر نشدم و کردم عبور
دادم هرچی کردن تو حلقم رو قورت
شده سینه خیز میرم اگه جامعه پام رو شکوند
اگه دستم رو خوند
یه حس میگه بخون
بگو چی گذشت بهتون
بمون
بمون نذا همه بشن یه جور
به زور شده آدمها رو بده تکون از تو
اما نده ضعفت رو نشون
یه روز شاید تقی بخوره به توق
حسرت انتقام رو نبری به گور
رخ روزگار رو با خون کلمه بشور
اینو به کسی نگفته بودم ولی بدون
[همخوان]
یه چیزی مرد اون روز توم
یه چیزی مرد اون روز توم
یه چیزی مرد اون روز توم
یه چیزی مرد اون روز توم هی
[ورس دوم]
همه تو جستجوی معنان
نمی خوان بپذیرن که فقط یه ذرهان تو ذرات
پی دلیلن که نمیرن، امروز رو بکنن فردا
یه سری بلند کنن وسط سرها
بقیه فقط گوش به فرمان
مرض ما لاعلاجه به انتخاب، نه واسه نبودن درمان
من واسه بردن جنگ بزرگتر حاضرم ببازم چند تا دعوا
گندهم و طماع
تف به جامعه، تف به هنر، به شعر
کشتی ما نشسته کلا به گل
تو هم کافیه ببینی از این زاویه
محاله زندگیت دیگه مثل قبل بشه
کافیه یه بار بگی نه جای بله
تا ببینی چقدر زور داری جلو گله
شاید اون روز ممنون باشی ازم
که توت کشتم یه خود متوهم
[همخوان]
یه چیزی مرد امروز توت
یه چیزی مرد امروز توت
یه چیزی مرد امروز توت
یه چیزی مرد اون روز توم هی
یه چیزی مرد امروز توت
یه چیزی مرد امروز توت
یه چیزی مرد امروز توت
یه چیزی مرد اون روز توم هی
یه چیزی مرد امروز توت
یه چیزی مرد امروز توت
یه چیزی مرد امروز توت
یه چیزی مرد اون روز توم هی