[ورس یک – مدگل]
بعضی وقتها میزنه به سرم
آخر شب وقتی تنهام میخوام زنگ بزنم
بهت بگم دلم برات تنگ شده
بهم بگی این زندگی بدون من تلخ بوده
هرچی میشه تو میای به یادم
دلم میخواد برات تعریف کنم این خاطراتم
بهت بگم، جات توو همشون کم بوده
بهم بگی این زندگی بدون من تلخ بوده
[کورس – مدگل]
آسمون نقاشی شد
با رنگ چشم های تو
بهم بگو یهو چی شد؟
عاقبت تنهایی شد
[ورس دو – جیدال]
باز دیدم من خوابتو توو واقعیت سرابتو
قلم چرخید و باز نوشتم من برای تو
دیدم من خوابتو توو دستمه دست های تو
رفتی و هیچوقت نرفت از سرِ من هوای تو
همیشه توو فکرمی وقتی کردم یاد قدیم
میدونم به فکرمی باشی تو هر جای زمین
بگو این واقعیت نی دچار یه خوابِ بدیم
که اینجوری دوری ازم بی خبر اَ حالِ معنی
میدونم شاید غیر عادی، یه کم دیوونم گاهاً
آدمارو از خودم میرونم
باید آروم شم تو میدونی چی بود اخلاقم
توو دل هر چی هس معلوم نی از بیرون احوالم
به روم نمیارم کنار کی بود رفت واقعاً
ولی رفتی و شدم من از دیروز تنها تر
کاشکی اینجا بودی توو گوشت میخوندم بست
[کورس – مدگل]
آسمون نقاشی شد
با رنگ چشمای تو
بهم بگو یهو چی شد
عاقبت تنهایی شد
[هوک – مدگل]
باز نور از آسمون، میکنه یاد خونم و
باز اون روزای خوب، میزنه داره خونمون
[کورس – مدگل]
آسمون نقاشی شد
با رنگی چشمای تو
بهم بگو یهو چی شد
عاقبت تنهایی شد