؛{قسمت اول}؛
میگه بابا بیا خونه
مامانش نگرانه
تلفن رو قطع میکنه
بالاعه یکم آخه
دختره بد چرخ
میزنه تو شهر شب
کیلیدن پسرها بش چشم دارن
چشم هاش رو رو حقیقت خوب بست و
میره تخته گاز تو بن بست
تو این جنگل
همه گرگن
اون تنها طعمست
دنبال خوشبختیه
بالا چند تا قرص رفت و
خوش بخت شد نه؟
تو توهم شد غرق و
رو به روش تباهی
پشت سرش عقدست
فقط وقت رو محرز تلف میکنه
میبره از همه
گم میشه باز اون توی عوالمش
وقتی دیدش جامعه نمیندازه تفم روی عقایدش
سلایقش سرکوب از بچگی
بذار ماسک عرف و اره آروم زیرش اشک بریز
نمیدونه میزنه هنوز این قلب که وصل به سینه
زندگیش سیاه بود پس دنبال یه مرگ سفیده
حقیقت تلخه چِشیدش
اومد اشکش به دیده
بدنش سرد شده
همچی محو شده
انگاری وقتش رسیده
[همخوان]
دوباره سرد شدم
از خودم ردّ شدم
سیاهی اسیرم کرد
من پره رنگ شدم
[پل]
اون زیره قرص ماه رو چند تا قرص آبی
اون زیره قرص ماه رو چند تا قرص آبی
اون زیره قرص ماه رو چند تا قرص آبی
اون زیره قرص ماه، آه
؛{قسمت دوم}؛
اون زیره قرص ماه رو چند تا قرص آبی
مشکل ها نیست شدن
زندگی تو ثانیه
کص خاره عمر باقی
پسر تُقسِ یاغی
یادشه
حرف های معلم رو
بلند به تو
گفت توی شهر ما
خندیدن گناهه
عشق کفره
صلح مرده
لباس رزمی تن کن
جنگیدن شعارمونه
پسر گفت
چرنده واسم
حرفهاتون
همه درسهاتون غلطه راهم جداءِ
من میخوام که بال در آرام
بکشم درست مثل پرنده ها پر
حکم دست قدرتِ
نه نیستش
ورق ما سَر
آره
کثیفه این بازی راضیم به باخت
نمیخوام برنده باشم
آه
خونه پره بردست
جِهالت اربابش
گسیخته افسارش
نفرت
ملت
در خواب در دامه غم -َن همه
شادی یه درخواست غیر ممکن
بزن تو قیدشو که مثل تو زیادن
اون ها که ابرهای آرزوشون مثل تو سیاهن
دست ما نیست
میدونی انگار تقدیره
ندم ادامش دیگه
ذهن دید و دست نوشت حقیقت امضاء زد زیرش
[همخوان]
دوباره سرد شدم
از خودم ردّ شدم
سیاهی اَسیرم کرد
من پره رنگ شدم