{آلبوم گوزن | متن آهنگ «آسایشگاه» از علی سورنا}
{صحنهی اول}
امروز بیتکیه، بیسرپناه ایستادیم تو معبر باد
و تیکه پارهی بنفشهها از هر ور خاک
رد میشد از تن ما
ما که میدون مین رو دورمون کوبید زندگی
و خوشبختی فقط از بتمون رویید
ما اشباحی از حضور خودمون بودیم
در من آهن میروید از تباهی با درد
رنج رحم منو کشت و اشتیاق رو دادم
در من آهن میروید از تباهی تا فقر
فقر، خودکشی، دگرکشی جنایت
من هر روز صبح بیدار می شم
با امضا پای برگههای رخداد و فاجعه
هر روز حادثه، هر روز حادثه
نبضهای ما آلوده به جراحت و زخمه
محکمتر بگیر که به باد نره چترت
تو که باقیموندهای از نجابت نسلت
رها کن چترت رو اسارتت بسته
توی فصل بارش از درون و تاریکیه محض
سنگتر شدن و سنگتر شدن و سنگتر شدن
من آغاز میکنم یه پاییز پر از مرگ
یه لحظهی مهیج از خرد شدن آهن
من افسرده نیستم
این واقعیتها غرق کرده قایق بیپاروی من رو تا ته
{صحنهی دوم}
حس میکردم از وجودم زندگی عبور کرد
تو بند بند بودنم خورشید طلوع کرد
تو دشت طلایی پروانهها یه دختر
میون بوتهها آروم گلارو بو میکرد
نگاهم میکرد دردها و رنج رفتن
احساس میکردم خوشبخت خوشبختم
نگاهم میکرد که زندگی چه زیباست
آروم آروم به خواب رفتم
{صحنهی سوم}
سر رو پای مادرم
در رو زدن محکم
یه هو نگاهش کردم
چیزی نیست آروم باش
باورش میکردم
با اینکه هربار محکمتر از قبل میکوبیدن به در
باورش میکردم
دستهای گرمش
زخمهامو بستن
توی آخرین جنگ خورشید و سرخی
طلای لبخندم شد غروب رنج
مادرم که غیب شد درب رو شکستن
داد زدم دستای ما آلوده به قتلن
سوزش سرنگ رو حس کردم تو دستم
من افسرده نیستم
{صحنهی چهارم}
حس میکردم از وجودم زندگی عبور کرد
تو بند بند بودنم خورشید نفوذ کرد
یه گوزن تو دشت پروانهها بیحرکت
نگاهش رو تو دوربین تفنگم فرو کرد
ماشه رو کشیدم خورشید غروب کرد
تفنگ رو انداختم میدویدم با ولع
رسیدم به جای شکارم یه آن
بوتهها رو با دستام دادم کنار
یه دختر افتاده بود رو بوتهها و خاک
فشار شونههام دستهام رو شل کرد
هنوزم از خودم میپرسم
من گوزن رو کشتم یا اونا به من گفتن؟