؛{قسمت اول}؛
الکی نخندید
عوضی چرا با غصه قشنگی
ته دوتا چشمات چی داره که منو میگاد
تو زمستونی ، نگام کن ، بهم بگو
کی جیگر تیر داره
زمستونی مثل خاک زیر پات
چراغ نکشت تورو جون چراغ
عبور که مال خودت ارث آقاته
ورقه میخوام با خون مداد
سردی ، شبی درختای بدون برگ غمگین کوچه شات
روی برگات آدما میرن ، غم میشینه توی چشات
سردی ، مثل خاکت توی دهن سردت
چیزی به جوز زهر تلخو ندادی
اِیزه یه نفس گرمو ندادی تو نتفه خفه کردی
بوته ای که میخواست گل بشه تو دل تو مردی خبر نداری
خردن مُده رو غول بعد ظاهر من ریشه دارم
پَ کون لق شاخه من گرم سَرَم
برعکس تَنَم
عین خودتم باس حرف بزنم
تا خالی بشم وسط این شهر لجن
همه حرفای من حرف منن
دیدی شبیه من چندتا به نفر
تو اون شبی که پادوی صبح نمیشه
عشقی که بوی پالتوی کهنه میده
مث دامنه کوه پایین ایستاده
جرات ایستادنو ب قله میده
؛{همخوان}؛
انقدی سردی که بعضی وقتا از بغلت رد میشم تموم شعرم یخ میزنه
بهمنی لعنتی حتی وقتی وسطای شهریوره
انقدی سردی که بعضی وقتا از بغلت رد میشم تموم شعرم یخ میزنه
بهمنی لعنتی حتی وقتی وسطای شهریوره
؛{قسمت دوم}؛
زمستون وقت رفتن بود ، وقت یخ کردن بود
مال خود تو ، مال خود من ، مال حرکت کردن بود
نگرد ، گرد نیست
دست نده ، دست نیست
اون که داره تلو تلو میخوره بغلت میخواد
شبیه تو باشه مست نیست
تو کوچه بودنمون بهونه نبود
نخوردن نبودن دونه نبود
دلیل سرما رو تحمل کردن بسته بودن در خونه نبود
به هر گرمایی دل ندادیم
واسه هر گوشی شعر نداریم
هزار تا مصراع آشغال دُرمونه
یه دونه مصراع واسه بیت نداریم
؛{همخوان}؛
انقدی سردم که بعضی وقتا از بغلم رد میشی تموم حِسِت یخ میزنه
من خود بهمنم ، حتی وقتی وسطای شهریوره
انقدی سردم که بعضی وقتا از بغلم رد میشی تموم حِسِت یخ میزنه
من خود بهمنم ، حتی وقتی وسطای شهریوره